دردو دل و 2تا خبر
نمی دونم چمه ولی یه حس خیلی خوب هر روز صبح که از خواب پا میشم دارم یه حسی که بهم میگه تو بزودی مامان میشی ...
هر روز با خدا و بنده های خوبش صحبت می کنم و تورو از خدا می خوام....
عزیز مامان نمی دونی چقدر انتظار سخته ولی من هر روز دارم این انتظارو تجربه می کنم ....
خیلی دلم میخواد روزا زودتر بگذره و من خبر بودن تو رو تو دلم به مامان و بابام و بابات بدم.......
وای هر روز دعا می خونم هر روز یه نذری رو به گردن میگیرم برا اومدن تو
ببین مامان من چقدر دلم میخواد تو بیای پیشم ..دلم میخواد هر وقت اومدی بچه خیلی خوبی باشی ..مهربون به فکر مردم با متانت دوستار خدا و هرآنکس که دوستار خداست باشی ...عزیزم همیشه توکلت به خدا باشه ....اون هوای همه بنده هاشو داره ....
راستی یه خبر عزیز مامان
برج 2 ما خونمونو تحویل میگیریم با بابایی رفتیم کاغذ دیواری دیدیم برا اتاق تو ببین از حالا بابایی به فکرته
خونه مامان ام دیروز همه باغچه هاشو گلکاری کردیم فکر کنم برا سال دیگه خیلی خوشگل بشه ....
اگر خوشگل بشه من تولد 1سالگیتو اونجا میگیرم ...هوراااااااااااااااااا
مواظب خودت باش برای اومدنت دعا کن قول میدم مامان خوبی باشم برات اگر خدا کمکم کنه و لیاقتش روبهم بده...